یکسال و نیمگی
حدود چهار ماهه که من چیزی برات ننوشتم قند عسلم!
توی این مدت ما به کیش نقل مکان کردیم. تو حسابی حرف میزنی و تقریبا هر چیزی رو که بشنوی تکرار میکنی، خیلی بامزه و زیبا سعی داری که کلمات رو خیلی درست ادا کنی. حدودا یکماه و نیمه که داری دویدن رو تمرین میکنی و هر روز در این زمینه پیشرفت میکنی.
عزیز برات یک چارپایه کوچیک خریده که وقتی روی صندلی نشسته تو بری روش و راحت تر بغلت کنه، ولی تو یاد گرفتی و هر جا که بخوای میزاریش و میری روش و مشغول فضولی میشی
یاد گرفتی که بغل کنی و من و محمدجواد رو از همه بیشتر بغل میکنی
یاد گرفتی که محمدجواد رو بزنی (عزیزم) و دیگه وقتی میخواد تو رو بزنه کمتر گریه میکنی. این که از خودت دفاع میکنی خوبه ولی کلا دوست ندارم قلدر بشی.
دیگه کشف کردم که خوب حسودی، فاطمه دخترداییه سه هفته ایتو وقتی من بغل میکنم میزنیش طفلکو، دفعه ی اول که گریه هم کردی. قند عسلم با خواهر یا برادرت این کارا رو نکنیا